دریا قدرتی پور: هیچ چیز مثل افتادن دردآور نیست؛ نورا... می گوید. کارگر 57 ساله قد عمرش مرگ دیده؛ کارگرهایی که از داربست ها افتاده اند و چشم باز نکرده اند.
کاگران از سرما به دله ای که چهره اش از دود سیاه شده، پناه آورده اند؛ شعله ای سرخ و زرد از سوراخ ها پیداست. از وقتی نورا... آمده تا حالا که حدود یکسالی می گذرد به چشم خودش دیده که سه تا کارگر افتاده اند. داربست ها زیر پای او و همکارانش لرزان است؛ دستش را می گیرد روی شعله هایی که تا نیم متر زبانه کشیده و می گوید:«اینجا را می بینی؛ -میله های آهنی مثل مار به هم پیچیده و به آسمان رفته- حواسمان نباشد؛ یک آن رفته ایم آن دنیا.»
او رفتگان و جاماندگان زیادی را دیده که از بالا افتاده اند و بعد تخته بند شده اند در خانه: بعضی کارگرها 7- 8 تا بچه دارند. بدون بیمه. عبدال... می گوید. او هم نتوانسته در فهرست کسانی قرار بگیرد که بیمه هستند.
فردای روشنی برای کارگران فصلی و ساختمانی نیست. آنها در زمستان قوانین نیمبندی که هیچ آییننامه اجرائی برای آنها ندارد یخ میزنند. قشر ضعیف جامعه که در دعوای بین اتحادیه کارگری و پارلمان، در تعیین دستمزد، تنها نظارهگر هستند؛ چراکه زمان توافق برای استخدام هر آنچه کارفرما بگوید همان است.
عبدال...، دستکشهایش را درمیآورد و با تکهای چوب، روی تل خاکها، هندسی نامنظمی را به تصویر میکشد. با تأسفی که در دایره چشمانش مدام میجوشد با لهجهای غلیظ میگوید: «سرنوشت دست و پای محمود را هم گرفت. اسماعیل برادرم را کُشت؛ چاره نداریم. چه کنیم.»
یادش میافتد به محمود: «وقتی یکی از ماها از بالابری که استانبولیها را بالا میکشد، روی فقراتش پایین میآید، انگار همهمان خرد میشویم. محمود باران را دوست نداشت. نَم که میزد، میرفت زیر طاق نیمهساخته، بعد خودش را سرگرم میکرد تا بند بیاید. یک آجر میگذاشت زیر سرش و میخوابید. کارفرما که نبود، عروسیمان بود. سوادش زیاد نبود اما چهار تا بچه داشت. میگفت میخواهم همهشان باسواد شوند. نشد که دکتر مهندسیشان را ببیند. آرزویش را به گور برد، عمرش قد نداد.»
در میدان بزرگ شهر با افغانستانیها طرفیم. بر خلاف بقیه جاها که مشکلات بیکاری را گردن دولت میاندازند، الان غریبان این منطقه خودزنی میکنند و میگویند تقصیر خودمان بود که همه چیز را ول کردیم آمدیم اینجا.
روزگار سپریشده هر کدامشان، قصه درازی دارد؛ از جنگ که فرار کردهاند، کولهبارشان را بستهاند و آمدهاند؛ ساختهاند، سوختهاند و زمینگیر شدهاند و حالا خاک محنتزده وطن، دیگر برایشان غریبه است. حاضر به عقبنشینی و بازگشت به آن وطن هم نیستند. خیلیهایشان در این وطن جدید شغلهای سختی دارند؛ انتخاب هم نکردهاند، مجبورند. آنها به آسمان نزدیکترند تا به زمین. خیلی از برجهای سربرآورده از خاک، حاصل دسترنج این مهاجران غریب است. کارشان به جایی رسیده که اگر مثل توت بیفتند و پخشوپلا هم بشوند، باید خودشان، خودشان را جمع کنند، کارفرماها در این مواقع خودی نشان نمیدهند. حادثه که رُخ نشان دهد، نه بیمه دارند و نه خدمات. اگر اتفاقی بیفتد، خودشان باید دست و آستین بالا بزنند.
«جمعه» تا وقتی که پایش را از دست نداده بوده، شغلش کارگری بوده. هر کاری که گیرش میآمده، انجام میداده؛ بنایی، گچکاری، چاهکنی و … . این مرد ۳۸ساله حالا دیگر بعد از چند سال، جزء ایرانیها محسوب میشود. زن ایرانی گرفته و بچهدار شده، روزهای سالمبودنش، او و ۱۰، ۱۲ نفر دیگر، از هفت صبح تا شش بعدازظهر بساطشان را توی میدان پهن میکردند و روزی ۸۰ تا ۱۰۰ هزار تومان عایدی داشته، اما حالا کمتر کارفرمایی زیر بار میرود که او را با یک پا ببرد سر کار، حتی اگر بتواند بیش از دیگران کارایی داشته باشد. برای او و امثال او قانون هم نتوانسته کاری کند. مثل او زیادند؛ طردشدگانی که بعد از مدتی خانهنشین میشوند و بچههایشان هم میشوند کودکان کار. آنها نهتنها در رسانهها، حتی بین انجمنهای مردمنهاد هم غریبهاند.
برخی از آنها جزء ۱۵ هزار و ۹۹۷ نفری هستند که در ۱۰ سال گذشته در آمار پزشکی قانونی صدمهدیدگان ناشی از حوادث کار شناخته میشوند. به طور میانگین، سالانه حدود هزار و ۶۰۰ نفر با تعریف پزشکی قانونی، در حوادث هنگام کار جان میبازند. آمارهای رسمی پزشکی قانونی کشور از جانباختگان حوادث کار طی ۱۰ سال از ابتدای سال ۱۳۸۷ تا پایان سال ۱۳۹۶ رقم نگرانکنندهای را نشان میدهد. اگر چه آمار مقایسهای یکدههای از سوی وزارت کار وجود ندارد تا ازقلمافتادگان تعریف این وزارتخانه از حوادث کار نیز مشخص شود. اگر در این بین آماری هم باشد تفاوت سرگردانکنندهای بین آمارهای تأمین اجتماعی، وزارت کار و پزشکی قانونی وجود دارد.
چنین اختلاف آماری حدود ۵۰ درصد، در تمام سالهای اخیر بین عددهای پزشکی قانونی و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی وجود داشته است؛ اختلافی که ریشه در تفاوت تعریف حوادث کار بین این دو نهاد دارد. اختلافی که میگوید دست کم نیممیلیون افغانستانی بدون هرگونه مدرک و سند در ایران زندگی میکنند که تعداد زیادی از آنها کارگران ساختمانی بدون هرگونه بیمه و حمایت قانونی هستند.
قوانین ناقصاند و «جمعه» و امثال او را ناقص کردهاند. قوانینی که الزام میکند کارفرماها هوای کارگران را داشته باشند، بدون اینکه نظارت مناسبی صورت بگیرد. فقط «جمعه» نیست که در دسته حمایتنشدگان قرار میگیرد، همقطاران ایرانیاش هم هر کدام کارهای بودهاند و حالا شدهاند خاکسترنشین. زندگیشان وقتی میسوزد که داربستهای لرزان آنها را هم به زمین گرم بکوبد. برخیهایشان وقتی به خاک میافتند، میشوند جزء ۷۰۰ تا ۸۰۰ موردی که سالانه فوت میکنند. بیشتر فوتیها مربوط به حوادث ساختمانی هستند. تقریبا از ۱۳ هزار حادثه ناشی از کار که سالانه ایجاد میشود، ۵۰ درصدشان مربوط به حوادث ساختمانی است. «جمعه» میگوید: «گاهی برای ما مرگ بهتر است.»
براساس قانون بیمه کارگری ساختمان، قرار بود تا پایان سال ۹۱ حدود ۸۰۰ هزار کارگر ساختمانی بیمه شوند، اما بر اساس قوانین فعلی، «بیمه بیکاری» به کارگران فصلی، پروژه ای تعلق نمی گیرد و این مسئله اعتراض کارگران را به دنبال دارد؛ به طور مثال حتی اگر کارگری ۲۵ سال سابقه بیمه داشته باشد؛ ولی در آخرین سال خدمت، محل کارش تغییر پیدا کند، دیگر به این کارگر، هیچ نوع مزایای بیمه بیکاری تعلق نمی گیرد.
شعله توی دله کم کم رو به خاموشی می رود و کارگرها باید دوباره بروند روی داربست ها؛ برخی هایشان نقش برگی دارند که دیر یا زود اگر زمستان عمرشان برسد می افتند بدون اینکه بیمه و مزایایی داشته باشند چرا که
طبق قانون کار چنانچه کارگری حین انجام کار آسیب ببیند و یا فوت شود در صورتی بیمه شامل وی میشود که در ۱۰ سال گذشته ۳۵۶ روز و در آخرین سال کاری ۹۰ روز بیمه باشد که در غیر این صورت به خانواده وی حق بیمه تعلق نمیگیرد.
لازم به یادآوری است که مرگ در اثر حوادث ناشی از کار دومین عامل مرگ و میر در ایران بعد از تصادفات است و اصفهان که ساخت و سازها در آن بسیار زیاد است بعد از تهران و خراسان رتبه سوم حوادث کار را به خود اختصاص داده است.
بازگشت به ابتدای صفحه
ارسال به دوستان
پیشنهاد سردبیر
ارسال نظر
ایمیل مستقیم: info@nesfejahan.net شماره پیامک:۳۰۰۰۷۶۴۲ شماره تلگرام:۰۹۱۳۲۰۰۸۶۴۰